آفاق با جوانی به نام عادل زندگی می کند. آفاق از کودکی عادل را بزرگ کرده و بعد به ناچار به عقد او درآمده است. آن دو از طریق دزدی گذران می کنند. عادل با دختر جوانی که خانواده فقیری دارد، آشنا می شود و به او دل می بندد…